اشعار مهدوی

اشعار مهدوی – مبادا نیایی

دلم شور می زد مبادا نیایی
مگر شب سحر می شود تا نیایی؟!

*

مگر می‌شود من در آتش بسوزم
تو امّا برای تماشا نیایی

*

تو افتاده‌تر هستی از این‌که یک شب
به میقات این بی سر و پا نیایی

*

تو «پروانه» باشی و یک بار حتّی
به شاباش پیوند گل‌ها نیایی؟!

*

دروغ است این بر نمی‌آید از تو
بیایی و تا کلبه ما نیایی

*

بگو خواهی آمد که امکان ندارد
بگویی که می‌آیم، امّا نیایی

*

گذشته است هرچند امروز و امشب
دلیلی ندارد که فردا نیایی

*

چه خوب آمدی ای بهار صداقت
دلم شور می‌زد مبادا نیایی!

به قلم:زین العابدین آذر ارجمند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا