آیات مهدوی – آیه ۴۴ سوره مائده
إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ فِیها هُدىً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ
موضوع: ولایت فقیه در عصر غیبت
«همانا ما تورات را نازل کردیم [که] در آن، هدایت و نور است. پیامبران الهى که تسلیم فرمان خدا بودند، بر طبق آن براى یهود حکم مىکردند و [همچنین] مربیان الهى و دانشمندان بر طبق این کتاب آسمانى که حفاظت آن به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند، داورى مىکردند. پس [اى علما!] از مردم نترسید [و احکام خدا را بیان کنید] و از [مخالفت با] من بترسید و آیات مرا به بهاى اندک نفروشید. و کسانى که طبق آنچه خداوند نازل کرده حکم نکنند، پس آنان همان کافراناند.»
نکته ها:
- «ربّانى» از «ربّان» به معناى تربیتکننده است. به گفته بعضى، «ربّانى» کسى است که با «ربّ العالمین» پیوند خورده، با علم و عمل، خدایى شده و تربیت مردم را بر عهده دارد.
- از حضرت على نقل شده که فرمود: «أنَا ربّانىّ هذه الامّه؛ ربّانى این امت، من هستم».
- «حِبْر» به معناى اثر نیک است. چون عالمان در جامعه منشأ اثر نیک هستند، به آنان حِبْر و احبار گفته مىشود.
- علماى هر امت، مسئول اجراى احکام الهى در میان مردم هستند: یَحْکُمُ بِهَا… وَ الْأَحْبارُ قرآن کریم مىگوید: ما کتاب آسمانى تورات را فرستادیم و در این کتاب آسمانى، نور و هدایت است. انبیای الهی طبق همین کتاب آسمانى حکومت مىکنند. پس از آنها چه کسى باید حکومت کند؟ در ادامه میفرماید: الرَّبَّانِیُّونَ آیا پس از آنها کسی دیگر چنین جایگاهی دارد؟ میفرماید: الْأَحْبارُ، یعنی عالمان دین نیز بر مبنای کتاب آسمانى، حق حکومت دارند و این همان ولایت فقیه است.
ملاحظه میکنید که ولایت فقیه در ادیان قبل از اسلام هم مطرح بوده است. پس فکر نکنیم که این مسأله امری است که فقط امام خمینى آورده است. آری، ولایت فقیه، ریشه در تمام ادیان دارد.
- نقش ولایت فقیه همان نقش امامت و در ادامه خط انبیاست. توضیح آنکه اسلام قوانینى درباره مسائل اقتصادى، جزایى، نظامى و قضایى دارد که نه اجازه مىدهد آن احکام تعطیل شود و نه اختیار اجراى آن را به دست افراد جاهل به احکام مىسپارد؛ بلکه اجراى آن را تنها به دست فقهاى عادل و اسلامشناسان باتقوا سپرده تا در تمام حوادث، طبق قانون خدا حکم کنند. خداوند اطاعت از آن فقها را همچون اطاعت از امام معصوم و رسول گرامى واجب دانسته است.
آیا مسلمانان نیاز به حکومت و نظام ندارند؟ آیا جامعه و کشور اسلامى نباید حفظ شود؟ آیا حفظ مرزها لازم نیست؟ آیا قوانین در کشور اسلامى نباید اجرا شود؟ آیا حقّ مظلوم نباید از ظالم گرفته شود و ظالم به مجازات برسد؟ آیا صداى اسلام نباید به همه دنیا برسد؟ آیا تلاش انبیا و امامان تنها براى زمان خود آنان بود یا براى همه زمانها و مکانها؟
اگر جواب مثبت است و اسلام نیاز به نظام، حکومت، جامعه و قانون دارد و حفظ حقوق و مرزها هنوز هم مطرح است، باید در زمان غیبت نیز حکومت اسلامى برپا باشد. زیرا بدون یک تشکیلات حساب شده و دقیق، به خصوص در زمان ما که تمام مخالفان اسلام داراى تشکیلاتى بس بزرگ و دقیق هستند، هرگز نمىتوانیم از قانون و مکتب و مرز و جان و مال و آبروى خود دفاع کنیم.
و اگر حکومت لازم است، حاکم هم لازم است؛ زیرا حکومت بدون حاکم محال است. اکنون که اسلام براى اجراى قوانین خود، هم نیاز به حکومت دارد و هم حاکم، باید ببینیم حاکم چه شرایطى باید داشته باشد. آیا لازم است حکم خدا را عمیقاً بداند یا نه؟ آیا عدالت داشته باشد یا نه؟ آیا آشنا و آگاه به مسائل و حوادث باشد یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است و به حاکمِ اسلامشناس باتقوا و سیاستمدار نیاز است، این همان است که ما آن را ولایت فقیه مىنامیم.
- کسانى که ولایت فقیه را قبول ندارند باید یکى از نظریه هاى زیر را بپذیرند:
ـ اسلام تنها نماز و روزه و یکسرى عبادات فردى و اخلاقیات است و در مسائل مهم اجتماعى، حقوقى، قضایى، سیاسى و اقتصادى دخالتى ندارد.
ـ اسلام تنها براى زمان رسولالله بوده، و بعد از آن، دیگر جاى قوانین مهم اجتماعى تنها در لابهلاى کتابهاست.
ـ اسلام داراى قوانین حکومتى و اجتماعى است، اما شرایطى براى مجریان آن قرار نداده و هرکس، گرچه جاهل و فاسق باشد، مىتواند زمام امور را به دست بگیرد.
حال سؤال این است که آیا جامعه اسلامى در زمان غیبت حضرت مهدى۴ نیاز به حاکم و حکومت ندارد؟! امام رضا مىفرماید: «هیچ ملت و امتى بدون رهبر نیست. قوام جامعه وابسته به وجود رهبر است تا به فرمان او هم بیتالمال جمع و تقسیم شود، هم با دشمنان خدا نبرد شود و هم مردم را تشکل داده و از تفرقه و تشتت حفظ کند. اگر جامعه چنین رهبرى نداشته باشد، از هم مىپاشد و قوانین خدا و دستورات رسولالله و احکام الهى تغییر مىکند».[۳]
مشاهده مىفرمائید که مسأله رهبرى و حکومت در بیان امام رضا به عنوان مهمترین مسأله زندگى مطرح شده و ناگفته پیداست که گرفتن مالیات به نفع محرومان و تقسیم عادلانه آن و نبرد با مخالفان و تشکل افراد جامعه، چیزى نیست که تنها مربوط به زمان حضور امامان معصوم: باشد و امت اسلامی در زمان غیبت به حال خود رها شده باشند و حکومت و حاکمى براى مسائل فوق لازم نباشد.
بر اساس روایات نیز اسلام بار حکومت را به دوش فقیه عادل گذارده است. به گوشهاى از این دسته روایات اشاره مىکنیم:
ـ رسول خدا فقها را خلیفه خود معرفى کرده و فرموده است: «الّلهم ارحم خلفائى؛ خداوندا! جانشینان مرا مورد لطف و رحمت قرار ده!» از آن حضرت سؤال شد: «جانشینان شما چه کسانى هستند؟» فرمود: «الفقهاء»و در جای دیگر فرمود: «العلماء ورثه الانبیاء علما، وارثان انبیا هستند».
ـ حضرت على فرمود: «خداوند از علما پیمان گرفته است که در برابر غارتگرى ستمگران و گرسنگى محرومان خاموش نمانند». شکى نیست که حمایت از مظلومان و محکومیت ظالمان، نیاز به قدرت و تشکیلات دارد؛ از این رو در جای دیگر فرموده است: «العلماء حکّام على الناس؛ علما، حاکمان مردم هستند».
ـ امام حسین مىفرماید: «مجراى امور و احکام باید به دست علماى خداشناس و باتقوا باشد، کسانى که در حرام و حلال خدا خیانت نمىکنند و امانت را حفظ مىنمایند».
ـ از امام صادق سؤال شد که آیا شیعیان اجازه دارند برای رفع نزاعهای خود به نظام طاغوتی مراجعه کنند؟ امام فرمودند: «مراجعه به آنها ممنوع است و حتى اگر شخصى حقّ خود را از طریق دستگاه طاغوتى به دست آورد، تصرف در آن حرام است. بلکه در این موارد، وظیفه شما آن است که به افرادى مراجعه کنید که شناخت عمیق نسبت به علوم و روایات ما دارند. من آنها را به عنوان قاضى و داور براى شما تعیین مىکنم و بدانید که اگر او حکمى داد و شما آن را قبول نکردید، در واقع حکم خدا را کوچک شمردهاید و هر که آن فقها را رد کند، گویا ما را رد کرده و ردّ ما ردّ خدا و به منزله شرک به خداى بزرگ است»
ـ امام کاظم فرمود: «الفقهاء حصون الاسلام فقها قلعه اسلام هستند».
ـ امام زمان۴ با خط مبارک خود، پیامى براى یکى از نواب خود نوشتند که در آن سفارش شده بود: «امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الى رواه حدیثنا فانّهم حجّتى علیکم و انا حجّه اللّه در حوادث جامعه و پیش آمدها به علما و دانشمندانى که علوم ما را نقل مىکنند، مراجعه کنید که من آنها را به عنوان حجت در میان شما قرار دادم و خود، حجت خدا هستم».
از این گونه احادیث متوجه مىشویم که موضوع ولایت فقیه چیز تازهاى نیست که جمهورى اسلامى آن را مطرح کرده باشد، بلکه از آغاز بوده است؛ منتهى طاغوتها و پادشاهان نگذاشتند که فرصتى براى عمل به این گونه احادیث پیدا شود. گنجى بود مخفى که امام خمینى آن را آشکار ساخت.
راه دور نرویم، مهمترین رمز پیروزى ملت ایران در انقلاب خود، توجه به ولایت فقیه بود. فقیه جامعالشرایطى همچون امام دستور مىداد و مردم با جان و دل مىپذیرفتند. دستور داد شیرهاى نفت را ببندید، سربازها از سربازخانهها فرار کنند، کمبودها را از سهم امام جبران کنید، به تحصن خود ادامه دهید، اگر درب مساجد را بستند، وسط خیابانها اقامه عزادارى نمایید و… . آیا این دستوراتِ به موقع امام در زمان طاغوت و پیروى مردم مسلمان، دلیل سقوط رژیم پهلوى نشد؟!
ایران کشور پهناورى بود که در طول تاریخ، هر وقت دشمنان به آن حمله کردند، گوشهاى از آن را جدا کردند؛ اما تنها زمانى نتوانستند حتى یک وجب از خاک آن را جدا کنند که کشور در دست ولىّ فقیه بود، با اینکه تمامى قدرتهاى استکبارى جهان و عمّال آنها، هماهنگ و متحد شده، و مصمم بر شکست ایران و تجزیه آن بودند. براى همین است که جهانخواران و مزدوران داخلى آنها با ولایت فقیه مخالفاند و با انواع توطئهها و تهمتها در صدد تضعیف آن هستند.
ما از مخالفان ولایت فقیه مىپرسیم: شما که دست امت را از دست فقیه عادل درمىآورید، میخواهید در دست چه کسى بگذارید؟ در این چند سال که مردم ولایت فقیه را پذیرفتند، چه ضررى کردند و از چه چیزى بازماندند؟ مگر تقلید تنها در مسائل عبادى است؟ مگر در مسائل اجتماعى و سیاسى و اقتصادى، احتمال حرام و حلال داده نمىشود و مگر نباید در هر موضوعى که احتمال حرام و حلال مىدهیم، تقلید کنیم؟
آیا سپردن رهبرى امت مسلمان به غیراسلامشناس، همچون سپردن دانشکده پزشکى به غیر پزشک نیست؟! آیا سپردن امت به دست افراد غیرعادل و گناهکار، خیانت به مقام انسان نیست؟ آیا نمىتوانیم به دنیا اعلام کنیم که تنها کسانى لیاقت رهبرى ما را دارند که از علم و تقواى خاصى برخوردار باشند؟ آیا زمان آن نرسیده که از پذیرش رهبرىهاى غیرصادقانه و سیاستبازان و فرصتطلبان حرفهاى، شانه خالى کنیم و خود را در دامن اسلام انداخته و تنها رهبرى را بپذیریم که با معیارهاى وحى تطبیق کند؟