اشعار مهدوی
اشعار مهدوی – باغ آرزو
بدون تو نمیشود به باغ آرزو رسید
نمیشود بدون تو در این هوا نفس کشید
*
نگاه کن که بینوا به کنج غربتی سیاه
ز دوریات به جز غم و کویر و خستگی ندید
*
بیا که در نبود تو، تو ای شکوه چشمه سار
کبوتر نشاط من ز بام خاطرم پرید
*
خوشا به حال آن که او کمی نگاه دوست را
به قیمت سپردن حیات خویشتن خرید
*
فقط تویی بهانه قشنگ های و هوی من
بیا که با تو میشود به باغ آرزو رسید
به قلم: محمد شریفی