حراج!

آب و عطش

Original price was: 500,000 ریال.Current price is: 350,000 ریال.

جهت سفارش کتاب با شماره 02537254840 تماس حاصل فرمایید.

نویسنده: اسد احمدی
ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)
تعداد صفحه: 278
قطع کتاب: رقعی
نوع جلد: شومیز
شابک: 2-13-7120-600-978
شماره کتابشناسی ملی: ‭۳۱۰۶۶۱۳

بخشی از کتاب

غروب بهاری بیست و نهمین روز فروردین بود. ترنم روحانی و طراوت هوای بهار سرمستم می­کرد. طبق معمول پنجره اتاقم باز بود تا هوا در جریان باشد. چیزی به تاریکی شب نمانده بود. از خواندن کتاب‌های درسی و غیر درسی که به دستور محفل[۱] مؤظف به اتمامشان بودم فرسوده تن و رنجیده روح گشته بودم. آنقدر سرم شلوغ بود که حتی در ایّام تعطیلات نوروز نیز فرصت یک بیرون رفتن ساده با رفقاء را نیز پیدا نکردم. اساساً رفیقی برای تفریح و گشت وگذار نداشتم، کتابها را رهاکرده و به لب پنجره رفتم و دقایقی بعد همینطورکه بـه شکوفه­ها و درختان فراوان باغچه خیره مانده بودم، پرنده خیالم بـه پرواز درآمد و بـه دوران کـودکی­ام سفرکرد، از آن اشک­های کودکانه­ای کـه برای بی­مادری در خلوتهایم می­ریختم تا محبتهای نامادری­ام طاهره خانوم، دست نوازشهای ریش­سفید محفل آقای نوری، توپ بازی­هایم با آرام و دزد و پلیس­ها و هزاران خاطره شیرین و تلخ از کلاسهای گلشن توحید و اخلاق و کلاسهای مفاوضات و غیره که درکمتر از دقیقه­ای مرور شدند و به راهشان ادامه دادند. تصمیم گرفتم چند دقیقه‌ای استراحت کنم و از بند محفل احباء و درس و ادای تکلیف در برابر جامعه بهایی رها شده و لااقل دقایقی را برای خود باشم.

بـه حیاط رفته و همین­طور کـه قدم می­زدم محو تماشای آب­بازی جوجه اردک­ها شدم. عطر گل‌های یاس و محمدی فضا را معطر کرده بود و زیبایی شکوفه‌ها جلوه‌ای عاشقانه و نشاط آور به حیاط داده بود، مخصوصاً شکوفه­های از شاخه جدایی که همچون ردایی مخملین قامت زمین را پوشانده بودند و دست نسیم شبانگاهی که سطح زلال و آرام استخر را به نرمی درهم می­آشفت. درهم تنیدن گلهای پیچک و یاس مانند در آغوش کشیدن دو معشوق سرشار از لذت بود و محبت. همچنان قدم می­زدم و به خود می­اندیشیدم که یک مرتبه از خود پرسیدم این قدر تفاوت از چیست؟ مگر ما با سایر افراد این جامعه چه تفاوتی داریم که باید همچون دزدان و مخفیانه زندگی کنیم؟ هر چقدر بیشتر فکر می­کردم کمتر بـه نتیجه می­رسیدم! حتی فضای آرامش­بخش حیاط نیز قادر بـه آرام کردن من نبود. دائماً بـا خود در جدل بـودم. تقریباً تمام دوستـان هم­کیشم نیز در این سؤال با من شریک بودند، اما هیچیک باطن خود را آشکار نمی­کردند و فقط امتثال امر تشکیلات را می­کردند و به ترفیع رتبه­ها دل­خوش بودند. اما حقیقت این بود که تشکیلات طبق دستوراتی که از بالا و پنهانی دریافت می­کرد همواره از شیوه‌های روانشناسی خاصی در طول عمر پیروان برای عاشق و کروکور کردنشان استفاده می­کرد. موانعی نیز وجود داشت که ابراز عقیده واقعی افراد را محال می­کرد، مثل ترس از طرد[۲] و محدودیت­ها و توهین و تحقیر و حتی مرگ.

[۱] – محفل را ایادی و احباء یا تشکیلات نیز می­گویند.

[۲] – طرد یک سنت رایج بین بهائیان است که عبارتست از یک سری محدودیت ها که برای فرد مطرود به وجود می­آورند. قابل ذکراست که طرد به دو قسمت روحانی و اداری تقسیم می­شود و توضیحات بیشتر در خلال داستان آورده خواهد شد.

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “آب و عطش”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا