اشعار مهدوی – نقش و نگار
کِشم بر لوح دل، امشب عجب نقش و نگاری را
بهدست آرم یقیناً من دل پروردگاری را
*
همان نذری ادا کردم برای دیدن رویش
به رسم معرفت، دادش جواب روزهداری را
*
به آن چشمی که آدینه به دنبال تو بنشیند
به سائل میدهد صاحب، چو مزد انتظاری را
*
شب و روزم به یاد تو، زبانم ورد نام تو
یقیناً میخری ما را به حشر و روز کاری را
*
زمانی که صدا آید، چو یاران را ندا آید
به پایان میدهی آنگه، زمان ظلم و خواری را
*
چو یوسف روی تو بیند، ببرّد دست خود زیرا
خدا بر روی زیبایت زده نقش و نگاری را
*
به عشقت در قنوت خود، به مردم نام تو گفتن
دعا کردم کنار من، بمانی روزگاری را
*
به میقاتت شوم حاضر، دو چشمم را کنم ناظر
و لیکن قلب من طاقت، ندارد بیقراری را
*
چو از سوی حرم آید صدای صوت داودی
به لبیکی شوم مست و ببوسم روی قاری را
*
چه میشد روزی از روزی، میان آه جانسوزی
کشد بر پهنه قلبم چو خط یادگاری را
*
الا ای منتظر با ما بخوان عجّل فرج را چون
خدا هم دوست دارد در دعاها پافشاری را
*
بیا صادق به جمع ما و جمعه ندبه سرگیریم
که شاید با نگاه خود پسندد اشک و زاری را
به قلم:مجید مهربان(صادق)