اشعار مهدوی – دل بی قرار
ماییم و دلی که بی قرار است هنوز
چشمی که به راه انتظار است هنوز
*
هر چند که خود خزان خزان پژمردیم
با ما گلی از باغ بهار است هنوز
*
در وصف تو ای کاش سرودی بودیم
در هجر تو اسپندی و دودی بودیم
*
دریا دریا دریا دریا دریا
ای کاش که در شآن تو رودی بودیم
*
ای آمدن امیدها منتظریم
ای اشک عزا و عیدها منتظریم
*
ماخسته نخواهیم شد از جنگ بیا
با لشکری از شهیدها منتظریم
*
در ظاهر امر نوکرانت همه ما
آن خیلل سپید یاورانت همه ما
*
در باطن امر آنچه که مشهود است
یوسف تویی و برادرانت همه ما
*
قربان سرش جسمم جانم حتی
تنها نه زمینم آسمانم حتی
*
من بدترم از آنچه گمان می کرد او
او خوب تراست از گمانم حتی
*
ای کاش که درد و داغ ما رانکشد
هم آتش اشتیاق ما را نکشد
*
ما زنده بر آنیم که کاری بکنیم
باشد که غم فراق ما رانکشد
*
با رفتن او کمشده سیل برکات
خشکیده دلیم و نیست امید نجات
*
تا بشنود و صفا بیارد با خود
ای رود سلامتی باران صلوات
به قلم: جواد شیخ الاسلامی