اشعار مهدوی

اشعار مهدوی – از دست رفته

آه ما یک روز قیمت داشت ، آه از دست رفت
چون مجال گفتگویِ مـا و ماه از دست رفت

*

آهِ حسرت می کشیم از دل که یک دنیا ثواب
خیلی آسان ذرّه ذرّه با گُناه از دست رفت

*

چند باری تا حریم خیمه اش رفتیم، حیف
فیض وصلش با خُطوری اشتباه از دست رفت

*

بس که هِی شد صرف دیدار رقیبان وقـت ما
فُـرصت دیـدارِ نـورِ رویِ مـاه از دست رفت

*

این که آخر رو به سوی دوست آوردیم ، نیک
لیک سویِ چشم ما در کوره راه از دست رفت

*

تا کمی هم حال و روز عاشقان را حس کنیم
اختیارِ عقل ما با یک نگــاه از دست رفت

*

در لباس فقر مُستغنی شد از هر حاجتی
آنکه وقت سجده بر درگاه شاه از دست رفت

*

تازه قدر یک سر سوزن شبیه او شدیم
چون عنان صبر ما در قتلگاه از دست رفت …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا